معنی تیم دار - جستجوی لغت در جدول جو
تیم دار
بادانه، تخم دار، دانه دار
ادامه...
بادانه، تخم دار، دانه دار
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر دین دار
دین دار
دارای دین و آیین، کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین
ادامه...
دارای دین و آیین، کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین
فرهنگ فارسی عمید
تصویر نیم دار
نیم دار
لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده
ادامه...
لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تخت دار
تخت دار
صاحب تخت، دارندۀ تخت، جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند، رختخواب، کنایه از پادشاه
ادامه...
صاحب تخت، دارندۀ تخت، جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند، رختخواب، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویر ریش دار
ریش دار
مردی که ریش دارد و ریش خود را نمی تراشد، دارای ریش
ادامه...
مردی که ریش دارد و ریش خود را نمی تراشد، دارای ریش
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بیل دار
بیل دار
کارگر ساختمان یا کشاورز که با بیل کار می کند
ادامه...
کارگر ساختمان یا کشاورز که با بیل کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تیماردار
تیماردار
غم خوار، پرستار
ادامه...
غم خوار، پرستار
فرهنگ فارسی عمید
تصویر زخم دار
زخم دار
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
ادامه...
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تیول دار
تیول دار
کسی که تیول را به او واگذار کرده اند
ادامه...
کسی که تیول را به او واگذار کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تاج دار
تاج دار
دارای تاج، کنایه از پادشاه
ادامه...
دارای تاج، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
یتیم دار
(زَ خوَرْ / خُرْ)
دارندۀیتیم. زنی شوی مرده و دارای کودکان خردسال. مؤتم
ادامه...
دارندۀیتیم. زنی شوی مرده و دارای کودکان خردسال. مؤتم
لغت نامه دهخدا
تصویر حیا دار
حیا دار
شرمگین
ادامه...
شرمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تاج دار
تاج دار
بمنزله افسر بردار اعدام بر سردار: (خدیو تاجدارانی و آن کو همچو تیغ تو دو رویی کرد در ملکت سر او تاج دار افتد) (بدر چاچی)
ادامه...
بمنزله افسر بردار اعدام بر سردار: (خدیو تاجدارانی و آن کو همچو تیغ تو دو رویی کرد در ملکت سر او تاج دار افتد) (بدر چاچی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تنه دار
تنه دار
تناور، درخت ساقه دار
ادامه...
تناور، درخت ساقه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تشت دار
تشت دار
شخصی که تشت و آفتابه را نگاهدارد و پاکیزه سازد آفتابه چی
ادامه...
شخصی که تشت و آفتابه را نگاهدارد و پاکیزه سازد آفتابه چی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر یتیم دار
یتیم دار
دارنده یتیم
ادامه...
دارنده یتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تخت دار
صاحب تخت پادشاه، کسی که شغل او نگاهداری تخت روان باشد، جامه خواب که بالای تخت گسترند، جامه سفید و سیاه
ادامه...
صاحب تخت پادشاه، کسی که شغل او نگاهداری تخت روان باشد، جامه خواب که بالای تخت گسترند، جامه سفید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جرم دار
جرم دار
گناهکار مجرم
ادامه...
گناهکار مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تیمار دار
تیمار دار
پرستاری
ادامه...
پرستاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تیماردار
تیماردار
غمخوار، پرستار خدمتکار
ادامه...
غمخوار، پرستار خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تیول دار
تیول دار
دارنده تیول
ادامه...
دارنده تیول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تیر دان
تیر دان
جای تیر ترکش تیرکش
ادامه...
جای تیر ترکش تیرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر نیم دار
نیم دار
کار کرده
ادامه...
کار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جام دار
جام دار
ساقی، پیاله دهنده
ادامه...
ساقی، پیاله دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تیماردار
تیماردار
غمخوار، پرستار، خدمتکار
ادامه...
غمخوار، پرستار، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویر تیم بان
تیم بان
کاروانسرادار
ادامه...
کاروانسرادار
فرهنگ فارسی معین
تصویر دین دار
دین دار
کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین به دین اسلام، متقی، با تقوی
ادامه...
کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین به دین اسلام، متقی، با تقوی
فرهنگ فارسی معین
تصویر حجم دار
حجم دار
Cumbersome
ادامه...
Cumbersome
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر ریش دار
ریش دار
Beady
ادامه...
Beady
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تی دار
درخت توت، درخت ممرز در عباس آباد
ادامه...
درخت توت، درخت ممرز در عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم دار
چیز مستعمل، لباس کهنه و استفاده شده، دست دوم
ادامه...
چیز مستعمل، لباس کهنه و استفاده شده، دست دوم
فرهنگ گویش مازندرانی
تیت دار
درخت توت
ادامه...
درخت توت
فرهنگ گویش مازندرانی
تیم تار
پراکنده، سرگردان
ادامه...
پراکنده، سرگردان
فرهنگ گویش مازندرانی
تیم جار
خزانه ی بذر شالی
ادامه...
خزانه ی بذر شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویر حجم دار
حجم دار
حَجم دار
громоздкий
ادامه...
громоздкий
دیکشنری فارسی به روسی